حتی اگر قهرمانان کمیک استریپ (حتی سلطانشون سوپرمن) هم میآمد نمیتونست مثل بابام ما رو از عیددیدنی نجات بده. یک داستان حماسی هست که میگه پدر و مادرم پس از ازدواج طبقهی دوم خونهی پدربزرگم زندگی میکردن و پدربزرگم همسایهای داشته که معمولاً صبح ساعت هفت میرفته عیددیدنی و پیش خودش میگه یک توک پا برم بالا این عروس و داماد رو هم ببینم اما بابام در حرکتی تاریخی مزاحم رو از توی راه پله پس میفرسته.
فامیلهای پدری رو به خواهران و برادرانش محدود کرد. در سوی مادری حذف عمهها و عموهای مادر مقدور نبود اما بابام بدون اعلام اینها رو به سه بخش تقسیم کرد. یک عمو که خیلی بامزه بود و دیدارش کیف هم میداد. تنها ایراد این عمو خسیسی بود که همه ساله بیست تومنی سبز با نقش تراکتور عیدی میداد و تورم ابداً تأثیری در این قضیه نداشت. پس از خارج شدن این بیست تومنیها از رده هم سکته کرد و زمینگیر شد. دستهی دوم که همگی توی یک کوچه مینشستن و دیدن همشون کار دو ساعت بود و البته این قسمت کم کم برای ما اختیاری شد (بجاش میشد تاریخ علم برداریم) و بخش آخر اونهایی که پیش از تولد ما از چرخهی عید دیدنی حذف شده بودند.
یک سالی یادمه خبر رسید داماد یکی از عمهها گفته چون اینها سال گذشته برای بازی برگشت عیددیدنی نیومدن ما هم دیگه نمیریم دیدنشون. ما اعضای خانواده نگاه تحسین آمیزی به بابا دوختیم و در ذهن دیواری از خونه رو به افتخارات خانواده اختصاص دادیم و برای بابا ستارههای زرین به نشانهی هر فامیل بیربط دک شده نشاندیم و در کنارشون ستارهی جدیدی برای این فامیلی که با تدبیر پدر داوطلبانه از تورنمنت دید و بازدید کنار کشیده بود اضافه کردیم.
فامیلهای پدری رو به خواهران و برادرانش محدود کرد. در سوی مادری حذف عمهها و عموهای مادر مقدور نبود اما بابام بدون اعلام اینها رو به سه بخش تقسیم کرد. یک عمو که خیلی بامزه بود و دیدارش کیف هم میداد. تنها ایراد این عمو خسیسی بود که همه ساله بیست تومنی سبز با نقش تراکتور عیدی میداد و تورم ابداً تأثیری در این قضیه نداشت. پس از خارج شدن این بیست تومنیها از رده هم سکته کرد و زمینگیر شد. دستهی دوم که همگی توی یک کوچه مینشستن و دیدن همشون کار دو ساعت بود و البته این قسمت کم کم برای ما اختیاری شد (بجاش میشد تاریخ علم برداریم) و بخش آخر اونهایی که پیش از تولد ما از چرخهی عید دیدنی حذف شده بودند.
یک سالی یادمه خبر رسید داماد یکی از عمهها گفته چون اینها سال گذشته برای بازی برگشت عیددیدنی نیومدن ما هم دیگه نمیریم دیدنشون. ما اعضای خانواده نگاه تحسین آمیزی به بابا دوختیم و در ذهن دیواری از خونه رو به افتخارات خانواده اختصاص دادیم و برای بابا ستارههای زرین به نشانهی هر فامیل بیربط دک شده نشاندیم و در کنارشون ستارهی جدیدی برای این فامیلی که با تدبیر پدر داوطلبانه از تورنمنت دید و بازدید کنار کشیده بود اضافه کردیم.