نوروز دو سال پیش بود که به همراه ا.ش. و غزال وشبیر و البته هیراد جان فرزند ا.ش. رفتیم پارک. ا.ش. و غزال مشغول بحث علمی شدن و ما دیدیم تا اینا دارن مشکلات بنیادی فیزیک رو اضافه میکنن پسر استاد رو سرگرم کنیم. نه تنها رفتیم بستنی خوردیم بلکه هوبی هم گرفتیم و سخنرانی مفصلی هم در مورد اینکه وقتی ما بچه بودیم بستنی ها چنین بود و ارج و قرب هوبی چنان بود برای فرزند استاد کردیم. وقتی برگشتیم پیش استاد هیراد جان رو به پدر کرده و فرمودن کاش اون دستگاه بازی (اسمش هم اساساً یادم نیست) رو آورده بودم. استاد هم برای ما توضیح دادن که چند وقت پیش چهارصد هزار تومن دادیم این رو برای هیراد خریدیم. ما بودیم و انگشت حیرت و نفرین بیل گیتز (هرچی خرابکاری الکترونیکه لابد تقصیر اونه دیگه) که جهان در بیست سال از هوبی به کجا رسیده.
خاطره جالبی را زنده کردی کیوان جان آن روز بهاری را خوب به یاد می آورم. آن دستگاه اسمش پی اس پی است و انشاءالله وقتی خودت صاحب فرزند شدی این خاطره به شکل دیگری در ذهنت یادآور خواهد شد. چهارصد تومان هم فکر نمی کنم گفته باشم دویست سیصد تومان است و هیراد عزیز همچنان دلبسته آن البته با یک نسل جدیدترش!
پاسخحذفکیوان این لینک کردنت خیلی خوب بود درهای جدیدی رو به روی من باز کرد :)
پاسخحذفاستاد ببخشید که قیمت دستگاه درست نبود، منظور از پست هم این نبود که شما کار عجیبی کردین که برای فرزندتون پی اس پی خریدین (که اساساً به من ربطی هم نداره) منظورم این بود که اتفاقاً کار شما عادیه و این نشون میده عادی این دوران با عادی دوران ما چقدر فرق داره.
پاسخحذفچاکرم سینا، علی الخصوص بلاگ دیالوگوس رو بچسب
پاسخحذف