counter

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

به نظرم خیلی عجیبه که آدم مجبور باشه چهار روز در هفته صبح ساعت هفت و نیم بره سر کلاس یک استاد و اون استاد رو دوست داشته باشه. ولی این اتفاق برای من افتاد. ترم سه، شنبه و دوشنبه شیمی فیزیک یک، یک شنبه و سه شنبه شیمی کوانتومی. و چنین بود که سفرم رو با ا.ش. در شیمی فیزیک آغاز کردم. البته ا.ش. کاروان سالار ما بود. در شیمی فیزیک یک ما رو با شگفتی های قانون دوم ترمودینامیک (شگفت انگیزترین قید علمی) آشنا کرد، حتی پرسشهای شیمی فیزیک دو رو هم در کوه ازش میپرسیدم و در آماری به من آموخت که چگونه اصل طرد پائولی گازها رو از حالت ایده آل خارج می کنه (شیمی فیزیک دو و آماری من با استادهای دیگری داشتم ولی ا.ش. با محبت و صبوری هرگاهی که خواستم در شیمی فیزیک چیزی بیاموزم همراهیم کرد).
از همه مهم تر اما آموختن کوانتوم بود. ا.ش. دست ما (که در مدرسه در روغن جهان بینی مکانیک کلاسیکی مغز پخت شده بودیم) رو گرفت و به سوی جهان بزرگتری برد، جهانی که مکانیک کلاسیکی رو بدانیم ولی محصور فرضیاتش نباشیم. درست مثل کوه پیمایی همراه هم از پیچ و خم شهودهای خام گذروند به سوی جهانی برد که در اون کوانتوم رو با عینک کوانتومی مطالعه کنیم و بتونیم آزادانه به جهان فیزیکی نگاه کنیم. همچنین به ما یاد داد هیچ چیز مثل توانایی در محاسبات ریاضی یک شیمی فیزیکدان رو مسلح نمی کنه.
وقتی من وارد دانشگاه هایدلبرگ شدم برای اینکه دانشکده مطمئن بشه من بنیه ی علمی لازم رو دارم یک آزمون شفاهی از من گرفت. فردای آزمون استاد راهنمای من گفت ممتحنین بسیار از دانش من راضی بودن، طبیعتاً من بهشون گفتم که از کجا و چگونه به اینجا رسیدم.
نیمسال گذشته ا.ش. در درس کوانتوم دو  (کوانتوم ارشد) رهدیس فضای هیلبرت رو درس نداده. کلاً حس میکنم استاد در آموزش دلسرد شده. متأسفانه اکثر دانشگاه ها در ایران استادی که بتونه کوانتوم یا حتی شیمی فیزیک درس بده ندارن، اینکه در شریف استادی باشه که توانایی آموختن رو به حد کمال داشته باشه ولی انگیزه ای برای این کار نداشته باشه منو افسرده میکنه. امیدوارم گرمای امید دوباره به دل ا.ش. برگرده.

پ.ن.: این پست بر خلاف پست پیشین در تأیید ا.ش. بود. این پست هم زمان با پست پیشین در ذهنم بود فقط دیر نوشته شد. این گونه نبوده که من از سر خشم از ا.ش. چیزی نوشته باشم و حالا برای جبران این رو بنویسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر