counter

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

جوانی دورانی از زندگیه که دلمون میخواد آینده بیاد، پیری دورانیه که دلمون میخواد گذشته برگرده.
بچه که بودیم یه مداد رنگیای لیرا بود جعبش فلزی بود. روی در جعبش یه خونه بود جلوی خونه کلی جک و جونور و گل و گیاه داشت که همشون میخندیدن و خوشحال بودن. تأثیر چنین صحنه ی شادی در روزگار هاچ زنبور عسل مثل یک چشم روشنی به حال دل خوب بود. حتماً با یه جعبه از اونا میشه خوابامو رنگ کنم.

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

آداب آلمانی 10: مذهب

یکی از مهمترین آزادیهایی که در ایران داشتیم مسخره کردن مذهب بود. اونقدر پیشوایان مذهبی سوتی دادن تو ایران که دیگه مردم مذهبی هم روشون نمیشد در مقابل ما از مذهب دفاع کنن. توی آلمان علیرغم اینکه کلیسا به زبون خوش پاشو از زندگی مردم نکشید بیرون، ولی ظاهراً بعد از چند صد سال که مردم رو انگولک نکرده مردم بخشیدنش. نخستین نشونش اینکه اکثر مردم هشت درصد به کلیسا مالیات میدن تا کلیسا مثلاً بچشون رو غسل تعمید بده. حالا تو ایران در مسجد همیشه ی خدا به روی مردم بازه و بخواین برین تو کسی نمیپرسه خمس و زکات دادی یا نه تازه توالت عمومی هم فراهم کردن باز هم مردم تحویلشون نمیگیرن.
دومین نشونه خیلی مهمه. مردم قلباً از شوخی با کلیسا بدشون میاد یعنی اگه حتی جلوتون افه ی تساهل و تسامح بذارن باز هم در قضاوتشون روی شما تأثیر داره. چند روز پیش در جمع صرفاً یه "شوخی" با کلیسا کردم. نه تنها آشکارا آلمانیهای جمع رنجیدن بلکه بعضیها تلاش کردن نظر من رو عوض کنن. آخه فک نمیکنن یکی بیاد با کوانتوم شوخی کنه ما باهاش بحث علمی راه میندازیم؟

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

میگم حالا که صدراعظم دموکرات مسیحی!! آلمان گفته خارجیا برن زبان آلمانی یاد بگیرن آداب سکولاریسم ایجاب میکنه کلاس آلمانیمون رو بیخیال بشیم تا وقتی که یک سیاستمدار سوسیال دموکرات این حرف رو بزنه.

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

ژانر

اینایی که میگن زبان فارسی برای شعر و شاعری خوبه ولی به درد نوشتن متن علمی نمیخوره.

علم به سعی کاپیتالیسم

شما بیاین نوبل شیمی رو به من بدین. بعد من به عنوان برنده ی نوبل همه ی مقالاتم توی نیچر و بقیه ی مجلات معتبر چاپ میشه. بعد چند سال که مردم نگاه میکنن میبینن نوبل رو دادن به کسی که مقالاتش توی مجلات خیلی معتبر چاپ میشه و اینطوری اعتبار نوبل هم افزایش پیدا میکنه.

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

پیام لبنان

پیام استقبال لبنان از ا.ن. این بود:
ملت دوست و برادر ایران شما حتی اگه رییس جمهور قلابی هم بفرستین اینجا ما کلی تحویلش میگیریم و حتی اگه بیسواد هم باشه بهش دکترای افتخاری میدیم ولی از ما نخواین تو شورای امنیت ازتون دفاع کنیم یا به قطعنامه رأی منفی بدیم.
خلاصه پولتون رو میخوایم خودتون رو نه!

قصار نامه 4

به تازگی این جمله خیلی در اینترنت دست به دست میشه:

از شیطان پوزش می‌طلبیم٬ نباید فراموش کنیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیده‌ایم؛چون تمام کتابها را خدایان نوشته است.“ ساموئل باتلرا


نخست اینکه این موضوع متکلم وحده بودن خدا که موضوع کهنه ایه.
دوم اینکه حالا شما که چپ و راست اینو شیر (share) کردین چه گلی به سر این متکلم وحده زدین که حالا میخواین به سر طرف حسابش هم بزنین؟ این یکی رو که چپ و راست مسخره و انکار میکنین خوب از فردا شیطون رو هم مسخره کنین.

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

آداب آلمانی 9: Oktober fest

اگه در عکس بالا دقت کنین جلوی این شلوار که لباس بومی باواریاس بسته س. این ملت از اینا میپوشن میرن آبجوی یک لیتری هم میزنن!!

۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

ماریو وارگاس یوسا

نوبل امسال خیلی حال داد و رسید به ماریو وارگاس یوسا. مشخصه ی اصلی کتابهاش اینه که شخصیتها خیلی واقعین. وقتی در سور بز مینویسه آدم میگه حتماً خودش دومینیکن رو دیده. اگه سالهای سگی رو بخونین میگین بلاشک خودش توی مدرسه ی نظامی تحصیل کرده. بعد از داستان مردی که حرف میزند مطمئن میشیم چنین همکلاسی ای داشته و ... .
خوشبختانه علیرغم اینکه خوب مینویسه خیلی هم زیاد مینویسه پس لطفاً یک مسلمانی پیدا بشه دو سه کیلویی وارگاس یوسا برای من پست کنه.

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

شیخنا و مولانا

یادمه آخرین باری که لپ تاپم تمیز شد وقتی بود که رفتم پیش ا.ش. اسلایدهای دفاعمو نشون بدم. به محض اینکه لپ تاپ رو باز کردم اصلاً نذاشت حرف بزنم یه دستمال برداشت لپ تاپ رو با آرامش تمام تمیز تمیز کرد بعد گذاشت من شروع کنم به حرف زدن. یعنی همچین آدمیه استاد راهنمای من.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

اندازه گیری مکان آقا

در این سایت مقدار زیادی روایت از دیدن امام زمان هست. پیشنهاد میکنم اطلاعاتش به دقت جمع بشه، ببینیم امام زمان دقیقاً چه زمانی در کجاها دیده شده. بعد بشینیم معادله ی حرکتشو در بیاریم بریم یقشو بگیریم بیاد حکومتشو بکنه. والا! چشممون به غروب جمعه سفید شد انقد هیچ جمعه ای نیومد.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

هر بار این کیف پولم رو باز میکردم یکی دوباری باید بعدش چک میکردم که کارتی گم نشده باشه. کارت بانک، کارت دانشجویی، کارت ورودی دانشکده. گاهی فکر میکردم که وسواسی شدم یا اینکه حق دارم به حواس خودم اعتماد نمیکنم؟
خبر خوب اینکه وسواسی نیستم. خبر بد اینکه کارت دانشجویی که همزمان کارت سلف و کتابخونه و تربیت بدنی هم هست رو گم کردم.