counter

۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

کلاسیک های زبان

یکی از دشواری ها در نگارش به زبان فارسی فاصله ی زمانی زیاد ما از کلاسیک های زبانه. بی گمان پرورش مهارتهای نگارش تنها با مراجعه به کتابهای کلاسیک زبان ممکنه، مخصوصاً که روش جاافتاده ای در نگارش علم به زبان فارسی در دست نیست. ولی از سویی نثرهای برجسته در ادبیات معاصر فارسی به سختی یافته میشه و از سوی دیگه فاصله ی زمانی ما با نثرهایی که بتونن واقعاً معیار زبان قرار بگیرن زیاده. فقط برای مقایسه با زبان آلمانی (که در سده ی گذشته برای مدتی زبان غالب علمی بود) تذکرة الاولیای عطار رو مثال میزنم، عطار سیصدو بیست سال پیش از انتشار ترجمه ی مارتین لوتر از انجیل مرده، در حالیکه ترجمه ی مارتین لوتر از انجیل نقطه ی تولد زبان آلمانیه و پیش از اون اصلاً زبان آلمانی وجود نداره، برای یافتن کتاب معیار در زبان آلمانی باید تا زمان گوته جلو بیایم. متأسفانه ظاهراً قدیمی بودن کتابهای برجسته ی نثر فارسی خواندن اونها رو در نظر مردم کم اهمیت کرده. مثلاً تعداد دانشجویان شیمی (یعنی کسانی که من در دوران تحصیل روزانه باهاشون ارتباط داشتم) که حداقل یک کلاسیک فارسی رو خونده باشن یا نیاز به خوندنش رو حس کنن به انگشتان یک دست هم نمیرسید. در نتیجه دانشجویانی که باید پایان نامه بنویسن حتی نمیدونن برای این کار به چه ابزاری نیاز دارن و کار رو به جایی میرسونن که دکتر شفیعی آرزو کنه ای کاش پایان نامه ها به انگلیسی نوشته بشن تا حداقل این افتضاح نگارشی در فارسی رخ نده.

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

ما هم که هیچ

رییس جمهور برزیل دیدار با رییس دولت ایران رو رد کرده بخاطر کشتار در سوریه. کسی‌ یادش میاد در ۳ سال گذشته دیداری بخاطر سرکوب مردم ایران لغو شده باشه؟

۱۳۹۱ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

فعلهای مرکب

می خواستم پست بلندی بنویسم در مورد نثر علمی در زبان فارسی ولی حالا تصمیم گرفتم در چند پست مواردی که به نظرم میرسه رو بگم.
تا جایی که من دریافتم بن های فعلها سنگ بنای واژه سازی در زبان هستن، حالا در زبانهای سامی از اونها مشتق سازی میشه در زبانهای هند و اروپایی با افزودن پسوند و پیشوند واژگان جدید پدید میان. یکی از زهرهایی که من میبینم داریم به جان زبان خودمون میریزیم بکار بردن فعلهای مرکبه در جایی که فعلهای ساده وجود دارن، به این صورت در واقع بنهای در دسترس رو میکاهیم. مثالها زیادن، در همین جمله ی پیشین میکاهیم کمتر بکار میره و کم میکنیم معموله، ما دیگه چیزی رو "نمیابیم" "پیدا میکنیم"، "نمی آزماییم" "امتحان می کنیم"، "نمی زداییم" "پاک میکنیم"و ... و به همین رویه زبانمون سترون میشه.

۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

ما بیشماریم

سه سال پیش همین روزها زندگی همه به دونیمه تقسیم شد، پیش از انتخابات و پس از انتخابات. دو نیمه ی نابرابر، پس از اون هم دیگه هیچی با هیچی برابر نشد.

۱۳۹۱ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

"انسان از سه چيز درست شده: رنج، كار و عشق. ما به خاطر عشق، رنج مى كشيم؛ از سر رنج، كار مى كنيم و در پى كار، عاشق مى شيم."
محمود دولت آبادی
فقط اینجا نوشتم که یادم نره.

۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

میراث آلبرتا: حاشیه بدون متن

در فیلم به رنگ ارغوان جمله ی درخشانی هست که میگه حاشیه از متن مهمتره. خود "مستند" میراث آلبرتا آنقدر به هر "سند" قیچی زده که عملاً متن چیز زیادی نداره، ولی الگوی برش فیلم ساز حاوی پاسخ پرسشهای فیلم هست. مصاحبه با سینا جعفرپور آشکارا محدوده به تنظیم نور و صدا و چرخاندن دوربین دور خوابگاه، در واقع مصاحبه ای وجود نداره، انگار فقط فیلم بردار فضای خوابگاه رو گرفته باشه و تمام، چهره ی سینا تنها تأیید میکنه خوابگاه در دانشگاه پرینستونه نه مثلاً کوچه بغلی رییس دولت!! مصاحبه با هژیر رحمانداد هم بالأخره به ما نمیگه ایشون چرا داره کمبود امکانات مادی در آمریکا رو تحمل میکنه ولی به این فضای کسب و کار دلکش ایران نمیاد.
از صحنه های مربوط به دفن شهدا فقط سخنرانی رییس هیأت الزهرا نشون داده میشه و هیچ اشاره ای به استدلالهای مخالف نمیشه، و جالبه بدونیم حمله به مخالفان تدفین وقتی آغاز شد که به جای دانشجویان تریبون دست حاج گوریل حدادیان افتاد تا ندای حمله به چماقداران داخل صحن مسجد دانشگاه بده.
استادی هم هست که تز دانشجوی ایرانی در آمریکا رو به درد نخور میدونه و خودش در شرکتش دستگاهی میسازه که فقط پنج شرکت در جهان میسازن (البته نوار کاست رو هم شرکتهای کمی در دنیا میسازن!) ولی جا نداشت مثلاً شرایط پژوهش در ایران و آمریکا هم مقایسه میشد؟
صحنه های اسکی قراره چی به ما بگه؟ که مرفهین بی درد هم حتی از شرایط راضین؟ مرفهین بی درد همیشه راضین، کدوم زندانی سیاسی از سر شکم سیری معترض بوده؟ کدوم شهید سبز ماشین چند صد میلیونی داشته؟ بد نبود از زنان آبرومندی که نیمه شب در پمپ بنزین ها جوراب میفروشن هم سؤال میشد.
صحنه های سوسن خانم خوندن دانشجویان در دانشگاه آلبرتا و اردوی راهیان نور ظاهراً فقط یک قیاس مع الفارقه، اما همین قیاس همه ی داستان درد غریبه بودن در وطن رو بازگو میکنه: آدمها دو دسته ان یا میرن راهیان نور یا رقاصن (ما هم که طبیعتاً از رقاصها بهتریم). یا راضین یا اصلاً مملکت براشون مهم نیست. یا شیعه ان یا بی عار. خلاصه یا با ما هستن یا بی عرزشن.