counter

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

مشتاقان مسیحیت در فرنگ

امروز رفته بودیم اداره ی مهاجرت شهرمون، داشتم از این جزوه ها نگاه میکردم که تبلیغ داره برای فعالیتهایی که خارجی ها رو با محیط آلمان هماهنگ تر کنه. توی یه جزوه به فارسی سلیس در مورد کلاس های آشنایی با مسیحیت نوشته بود و تأکید کرده بود این کلاس ها پیش نیاز غسل تعمیده!!
یاد دوپونت و دوپونط افتادم که کلکسیون جیب بر رو با کیف هاشون پر کرده بودن. حالا گیرم تو ایران آخوندا جیب مسلمونو نامسلمونو یکسان خالی میکنن فرقی نداره، اینجا چرا مثل برگان خوب خدا میذارین آخوندا جیبتونو خالی کنن؟؟ تو ایران برای راحتی بعدی تو فرم ثبت نام دانشگاه مینویسین شیعه، در مواقع اضطرار میرین مسجد میشاشین، خرجی هم نداره، اینجا اگه برین غسل تعمید کنین کلیسا ماهانه هشت درصد درآمدتون رو تا آخر عمرتون میکشه بالا!!

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

مقالتونو کی مینویسه؟

ساختار مؤسسه ی ماکس پلانک اینطوریه که یک سری شعبه داره و به این شعبه ها پول میده و این شعبه ها دانشجو میگیرن و این پول رو خرج پژوهش و حقوق دانشجوها میکنن. خوب طبیعتاً خود مؤسسه هر چند سال یک بار هر شعبه رو ارزشیابی میکنه تا ببینه لیاقت پولی که میگیرن رو دارن یا نه. امروز ارزشیابی شعبه ی ما بود. در جلسه ی خصوصی دانشجویان و داوران یک داوری که از آکسفورد اومده بود خیلی رندانه پرسید "استاد راهنماهاتون میذارن مقاله بنویسین؟" همه گفتن اصلاً مجبوریم خودمون بنویسیم اون هم گفت "آهان پس اینطوریه که همیشه مقاله رو نویسنده ی اول مینویسه!" بله یادمه تو ایران همه سر این موضوع توافق نداشتن.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

به نظرم خیلی عجیبه که آدم مجبور باشه چهار روز در هفته صبح ساعت هفت و نیم بره سر کلاس یک استاد و اون استاد رو دوست داشته باشه. ولی این اتفاق برای من افتاد. ترم سه، شنبه و دوشنبه شیمی فیزیک یک، یک شنبه و سه شنبه شیمی کوانتومی. و چنین بود که سفرم رو با ا.ش. در شیمی فیزیک آغاز کردم. البته ا.ش. کاروان سالار ما بود. در شیمی فیزیک یک ما رو با شگفتی های قانون دوم ترمودینامیک (شگفت انگیزترین قید علمی) آشنا کرد، حتی پرسشهای شیمی فیزیک دو رو هم در کوه ازش میپرسیدم و در آماری به من آموخت که چگونه اصل طرد پائولی گازها رو از حالت ایده آل خارج می کنه (شیمی فیزیک دو و آماری من با استادهای دیگری داشتم ولی ا.ش. با محبت و صبوری هرگاهی که خواستم در شیمی فیزیک چیزی بیاموزم همراهیم کرد).
از همه مهم تر اما آموختن کوانتوم بود. ا.ش. دست ما (که در مدرسه در روغن جهان بینی مکانیک کلاسیکی مغز پخت شده بودیم) رو گرفت و به سوی جهان بزرگتری برد، جهانی که مکانیک کلاسیکی رو بدانیم ولی محصور فرضیاتش نباشیم. درست مثل کوه پیمایی همراه هم از پیچ و خم شهودهای خام گذروند به سوی جهانی برد که در اون کوانتوم رو با عینک کوانتومی مطالعه کنیم و بتونیم آزادانه به جهان فیزیکی نگاه کنیم. همچنین به ما یاد داد هیچ چیز مثل توانایی در محاسبات ریاضی یک شیمی فیزیکدان رو مسلح نمی کنه.
وقتی من وارد دانشگاه هایدلبرگ شدم برای اینکه دانشکده مطمئن بشه من بنیه ی علمی لازم رو دارم یک آزمون شفاهی از من گرفت. فردای آزمون استاد راهنمای من گفت ممتحنین بسیار از دانش من راضی بودن، طبیعتاً من بهشون گفتم که از کجا و چگونه به اینجا رسیدم.
نیمسال گذشته ا.ش. در درس کوانتوم دو  (کوانتوم ارشد) رهدیس فضای هیلبرت رو درس نداده. کلاً حس میکنم استاد در آموزش دلسرد شده. متأسفانه اکثر دانشگاه ها در ایران استادی که بتونه کوانتوم یا حتی شیمی فیزیک درس بده ندارن، اینکه در شریف استادی باشه که توانایی آموختن رو به حد کمال داشته باشه ولی انگیزه ای برای این کار نداشته باشه منو افسرده میکنه. امیدوارم گرمای امید دوباره به دل ا.ش. برگرده.

پ.ن.: این پست بر خلاف پست پیشین در تأیید ا.ش. بود. این پست هم زمان با پست پیشین در ذهنم بود فقط دیر نوشته شد. این گونه نبوده که من از سر خشم از ا.ش. چیزی نوشته باشم و حالا برای جبران این رو بنویسم.