counter

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

غریبانه 2: چهارشنبه

انگار از نظر گردانندگان این سوپر مارکت اگه مردم تو صف نایستن صرف نداره حتی اگه خلوت باشه هم صندوقها رو میبندن که صف سرجاش بمونه. دارم با خودم فکر میکنم چرا این زرد پوستها زیاد خرید میکنن. بی اختیار شروع میکنم خوندن: عصر چهارشنبه ی من، عصر خوشبختی ما ... . میپرم پشت دوچرخه. اتوبوسها هم میبرنت خونه ولی آدم حس میکنه دارن میکشنش اینور اونور. روی دوچرخه بادی هست که بپیچه توی موهات حتی اگه هوا ساکن باشه ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر