counter

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

غریبانه 6- ارواح دست دوم

رفتن از شهر آشنا به شهر و کشوری دیگر روح رو تغییر میده و زخم میزنه، آسیب نیست مثل پوست ضخیم و زخم خورده ی دست نجاری که داستانها داره از آشنایی با چوب و اره و نشانه ی مهارت در کاره. روح مهاجر هم کم کم زخم میخوره و این زخمها نشانه ی اینه که این آدم یک بار کنده شده. در ایران سه دوست هجرت کرده رو دیدم، دوستی ها همان دوستی ها و دوستان همان دوستان، فقط روانها صیقل روزگار خورده.
غربت حرف میاره، حتی کم حرفترین آدمها حراف میشن. آدمها حراف نمیشن، این واژه ها هستن که بیتابی میکنن، آدم به خودش میگه حرف زدن بسه ولی جملات بیرون میریزن. و این بد هم نیست در این سفر داستانها شنیدم از دوستان مهاجر از سرگذشت در کشورهایی که مردمش حتی نمیدانند حافظ کی بوده و قند پارسی برایشان شیرینی ندارد.








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر