counter

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

زیر پوست شهر

در این دانشگاه هایدلبرگ به ساختمان سلف منزا اطلاق میشه که شامل چندین سلفه و سالن های غذاخوری منضم و دو کافه. من تا حالا فقط دو سلف رو دیده بودم. ظروف انواع غذا و سبزیهای پخته و خام و سوپ و دسر کنار هم چیده شده و شما هرچه میل داشته باشین در بشقابتون میکشین و در انتها بر اساس وزن پولش رو پرداخت میکنین که اگه با سلامتیتون درگیری خاصی نداشته باشین غذا حداکثر روزی 4 یورو میشه. اساتید و پسادکتراها!! و دانشجویان دکترا (یعنی هرکی من تا حالا دیدم) میرن به این دو سلف.
امروز خوردم به تور چند نفر که تصمیم داشتن به سلف سوم یا چهارم برن. برای سلف سوم صف طولانی ای دیده میشد پس به شماره چهار رفتیم. اینجا دنیای دیگری بود، 2.5 یورو در بدو ورود پرداخت میکردین و به شما یک کاسه ی سوپ الیور تویستی و یک کاسه سیب زمینی و یک کاسه کاهوی نیم پلاسیده و یک بشقاب (از چیزی که در ایران به سختی میتونه لقب غذا رو دریافت کنه) تعلق میگرفت. توی سالن غذاخوری دیدم از سلف سوم چیزی بیشتر شبیه غذا درمیاد و راز صف طولانی هم همین بود. از کیفیت غذا نپرسین.

در سالن ترکیب آدمها به کلی عوض شد. اینجا اکثراً دانشجویان لیسانس بودن و حتی چراغهای سالن هم کمتر بود.

تازه نکته ی اقتصادی قضیه دستم اومد. شما غذای خوب ارزون برای اساتید و مرفهین آماده میکنین، بعد پسمانده رو به قیمتی یک کم ارزونتر به دانشجویانی که بورس و حقوق و اینا ندارن میفروشین.

واقعیت اجتماعی منزا برام وحشت آور بود.

در جهان ما بدی مثل بار الکتریکی میمونه. میتونه تنها باشه ولی خوبی مثل بار مغناطیسیه همواره با بدی جفته.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر