counter

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

برای آموزگاری که رفت

بعد از ظهر خنک یک روز پایان فروردین بود که تلفن زنگ خورد. خبر مثل یک تگرگ بهاری تند و مصیبت بار بود "شهروز کشاورز فوت کرد." اما انگار مصیبت کافی نبود، زنگ دوم "شهروز خودکشی کرد." در روزهای پس از این پیشامد خبر در همه جا پخش شد "شهروز کشاورز دانشجوی دکترای شیمی معدنی دانشگاه بهشتی خودکشی کرد."  چون منبع موثقی نیافته بودن فقط گمانه زده شده بود. جامعه ی دانشگاهی که نحیف تر از اون بود که بهش ظنی بره پس باید حکومت متهم میشد و بزرگترین اتهام حکومت هم فقر مردمه پس گفته شد شهروز بخاطر مشکلات مالی خودکشی کرد.
من نزدیک چهارسال در دبیرستان علامه حلی همکار شهروز بودم. چیزی که عجیب بود این بود که هیچ گاه عصبانی ندیدمش انگار تنش های عادی محیط کار تأثیری بر اعصابش نداشت. همیشه خندان بود و وقتی بحثها در جلسات بالا میگرفت لحن شوخ شهروز به آرام موندن بحث کمک میکرد. خود من اون سالها آموزگار کم تجربه ای بودم و گاهی کلاً بقیه ی آموزگاران رو زیر سؤال میبردم ولی همیشه با من با صبر برخورد میکرد. سال آخری که در حلی آموزگار بودیم شهروز در خوابگاه دانشگاه بهشتی در ولنجک زندگی میکرد پس هر دو مشتری خط انقلاب-تجریش بودیم. آدم مذهبی ای نبود (اگر هم بود مثل اکثر ایرانیان مسلمان پاره وقت بود یعنی تعصبی نداشت و در سخن گفتنش اصلاً به اعتقاداتش اشاره ای نمیکرد). مثل همه یک کمی مدرن بود یک کمی سنتی. بسیار هم خوش مشرب بود. گپ زدن با شهروز توی تاکسی حواس رو بکلی از ترافیک پرت میکرد.
مشکل مالی نداشت. کافیه چند ماه در حلی درس داده باشین تا بسیاری از دبیرستانهای تهران بی چک و چونه حقوق بالایی بهتون بدن، چه برسه به اون که چندین سال درس داده بود و شیمی هم در کنکور درس تخصصیه. آموزگارانی که هم زمان با شهروز در حلی بودن همگی (یعنی هرکسی خواست از راه معلمی پول در بیاره) زندگی ای تشکیل دادن و از راه تدریس در غیر انتفاعی درامد خوبی دارن. شهروز ولی از جنس دیگه ای بود.
جزو اولین فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد دانشکده علوم بود. استادش در میانه ی درسش ول کرده بود رفته بود خارج و شهروز به سختی استادی از بهشتی رو راضی کرده بود تا پایان نامشو تموم کنه. بعد هم هیچ فریب زندگی معلمی رو نخورد، که راهش از کسب علم میگذشت. پس از سالها صبر کردن نهایتاً در دوره ی دکترا با همون استادی که پایان نامه ی ارشدش رو گذرونده بود قبول شد و آغاز کرد.
متهم مرگ شهروز اتفاقاً همین استاد بیقدرتیه که اخراج و بازداشت کردنش برای حکومت هیچ کاری نداره. بعد از ورود به دانشگاه بود که شهروز متوجه شد 3 سال پیاپی در امتحان کتبی ورودی دکترا نفر اول میشده و همون استاد دوبار اول ردش کرده بوده و این دلیل آغاز دعوا بود. شهروز اصولاً آدم خوش اخلاقی بود بعداً شنیدم که اون استاد هم وقتی عصبانی میشه زبونش میگیره و اصلاً نمیتونه با کسی دعوا کنه چنین برخوردی بین این دوتا آدم عجیبترین نکته ی داستانه.
پایان دعوا رو همه میدونیم. بعد از مرگ شهروز من تلاش کردم برای هرکسی که با جامعه ی شیمی آشنا بود توضیح بدم که دوستم مشکل روانی نداشته و آدم نرمال و خوش اخلاقی بوده ولی حجم مزخرف پیرامون این موضوع زیاد بود. حالا هم اینو مینویسم تا جایی ثبت شده باشه چون به نظرم بدترین اتفاقی که میتونه برای کسی پس از مرگ بیفته اینه که حرفهای نادرست در موردش زده بشه. امیدوارم هرکس که این نگرانی رو داره این پست رو هم خوان کنه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر